سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه پس از نیک آزمودن، برادری برگیرد، مصاحبتش می پاید و دوستی اش استوار می گردد . [امام علی علیه السلام]
زمستان 1384 - من عرفان،15سال دارم
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 3448
بازدید امروز : 1
........ موضوعات وبلاگ ........

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... لوگوی خودم ...........
زمستان 1384 - من عرفان،15سال دارم .......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........


............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
بهار 1385
زمستان 1384

........... طراح قالب...........


  • یک خواهش

  • نویسنده : عرفان:: 84/12/5:: 1:56 عصر

     

    یک خواهش کوچولو از شما دارم که برای روح کم کنی هم در اعتراضیه شرکت کنید

    دوست دار شما 

                             « عرفان »


    نظرات شما ()

  • ای زندگی تو کی هستی...

  • نویسنده : عرفان:: 84/12/5:: 1:46 عصر

     

    تویه زندگیه من

    آدما میان و می رن

     میان اما یکیشون

    تو دلم جا نمی گیرن

    تویه زندگیه من

    تو فقط بودی و هستی

    تو با لبخند قشنگ

    تویه قلب من نشستی

    آخه می دونی چرا؟

    آخه می دونی چرا؟

    آخه می دونی چرا؟

    یار و یاورم

    آخه می دونی چرا؟

    آخه می دونی چرا؟

    فقط تو رو دوست دارم

    فقط تو رو

    فقط تو رو

    فقط تو رو

    ...

    با فکر تو بیدار می شم از خواب

    روبه روی من عکس تو توقاب

    تو قلب منی دل به تو بستم

    باشی ونباشی دل به توبستم

     


    نظرات شما ()

  • توی بی کاری و دردی پنهان

  • نویسنده : عرفان:: 84/12/5:: 1:30 عصر

    یکی بود یکی نبود

    زیر گنبد کبود

    تو خونه کنج قفس

    پرنده ای نشسته بود

    آروم آروم ناله می کرد

    به یاد روزهای رفته

    چه غریب و خسته بود

    دلشم شکسته بود

    تو قفس بی آب و دون

    چشاشم به آسمون

    اشکای دونه به دونش

    می چکید تو آشیونش

    توی قفس تاریک و سرد

    دل اون ندیده رحم

    وسه رفتن یا پریدن

    دعا داشت پرندمون

     


    نظرات شما ()

  • ای دل ...

  • نویسنده : عرفان:: 84/12/5:: 1:27 عصر

    وقتی که تنگ چشات

    اشکات به فریاد می زنه

    همه غصه های دردم

    توی اشکای تویه

    تویه بارون چشات

    میشکنه سکوتُ سایه

    دیگه غیر از تو

    من هیچی نمی خوام

    پشت این چشات میشینم

    گریهُ از سر می کنم

    منتظر واسه رسیدنت

     سر جام می مونم

    زیر اشکام انتـظـاره

    رنگ بی رنـگی داره

    منم عاشق ترم انگار

    وقتی اشکام می باره

    بعضی وقتا که می یای

    سر روی شونم می زاری

    تمام اشکامو

     از روی چشام بر می داری

    اما این فقط یه آبه

    آبه اون پشته چشام

    وقتی بیداری بازم اون می باره

     

     

     


    نظرات شما ()